سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه روز میخواستم شیوا رو امتحان کنم . میخواستم ببینم چه درکی از خواهر داره . گفتم  :شیوا آجی فاطمه چی تو میشه ؟ گفت : نمیدونم . من و خانوم که منتظر این جواب بودیم زدیم زیر خنده . شیوا صداشو بلند کرد و گفت : نمیدونم . ای بابا !!!

سه شنبه 5/10/91 11:08 عصر - آخرین تغییر : [0098] یکشنبه 10/10/91 7:13 عصر

مجنون الحسین ع، مهندس مکانیک، sajede، 0098

آجی آبجی - خاطرات دکتر بالتازار

 - شاخآبه عشق

دختر همسایه ( 4 ساله . هم نام شیواست ) هر روز میاد خونمون و باشیوا( 3ساله ) بازی می کنه . اونا با هم رقابت دارن . وقتی یکی آب میخواد اون یکی هم . وقتی یکی دستشویی داره اون یکی هم بلافاصله میگه منم دارم . گفتم : چه دخترایی دارم. شیوا : من دو قلو ام !!!.دختر همسایه : من پیشی ام !!! .خاطرات دکتر بالتازار  - 

 

 یه شب سرم رو بالش بود و داشتم بالا سرمو نگاه می کردم . شیوا : بابا چرا به من اخم می کنی ؟!! - خاطرات دکتر بالتازار

من به مهد کودک سر زدم دقیقا همینی که شما می فرمایید فقط کافیه یه نفر بگه من تشنمه صفیه که بسته میشه بیچاره مربی یادش میره کی تشنش بود چون باید دیگه به همه آب بده وقبلش صفشون ومرتب کنه که خدایی نکرده دعواشون نشه - واعظ خویش


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:14 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]